آرشا آرشا ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

آزی و نی نی

فردا من مادر میشوم

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید،اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد:در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد. اما کودک هنوز اطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه: اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند. خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواندو هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود. کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را...
4 خرداد 1392

دوروز دیگه میای توی بغلم پسرم

با یاد خدا سلام به گل پسرم . به مرد کوچک قدرتمندم روز مرد رو تبریک میگم. سال بعد باید برای تو وبابایی کادو بخرم زندگی من.  دیشب شب تولد امام علی بعله برون خاله درناز بود . انشالله خاله کوچیکت خوشبخت بشه عزیزم. از پارسین میپرسیدم آرشا کو میگفت اینجا شکممو نشون میداد. راستی عمه افسانه 5شنبه پسر دومش رو بدنیا آورد. قراره اسمش رو هومر بذاره. عزیزم 4 شنبه هفته پیشم خونه خاله سارا یکی از دوستان قدیمیم  دعوت بودم. دوست مشترکمون از لندن اومده بود خاله سارا ما رو دعوت کرده بود که دوره هم باشیم.کمی دیر اومدم خونه که بابا علی کلی شاکی شد. امروز به بابایی از طرف هر دو مون تبریک گفتم. هنوز کادو نگرفتم چ...
3 خرداد 1392

روز پدر و روز مرد

همسر عزیزم میدانی چرا دوستت دارم ؟ دوست دارم چون عشق با تو در من اغاز شد... دوست دارم چون تو خاطره سازترین روزهارو برام ساختی... دوست دارم چون قشنگترین لحظه های عمرتو با (من) قسمت کردی... دوست دارم چون تو پدر دردونه من هستی ... دوست دارم چون تمام تلاشتو برای خانواده کوچولوی سه نفرمون میکنی... دوست دارم چون دوست داشتنی هستی. ...
3 خرداد 1392

پایان هفته 38 ام

با یادخدا خدا جونممممممممممم ممنونم و سپاسگزارم که کمک کردی هفته 38 ام هم به سلامتی تموم شد و ممنونم که فقط یک هفته مونده تا پسرم بسلامتی بیاد توی بغلم. سلام پسرگلم . آرشا جونم هفته بعد درست عین این جوجه در میای و به من و بابا علی سلام میدییییییییییییی. عشق من دیگه یک هفته مونده بیای توی بغلم. چقدر هفته 38 ام مامانی رو تحمل کردی.من خیلی کارام زیاد بود مطمئنم که خسته شدی عزیزم. ولی چون پسر قوی هستی به مامانی محکم چسبیدی که سر وقتش بیای توی بغلم.         عزیزم هفته قبل رفتیم عروسی و شما کلی با صدای موزیک تکون میخوردی. قربون تکونات برم عزیزم. این روزها خیلی خسته میشم. ...
29 ارديبهشت 1392

زن و مادر

سه چیز- یک زن را مانند ملکه میسازد: 1-وقتی که پول در دستهاش باشه 2-وقتی که لباس سفید عروسی میپوشه برای دوماد 3-وقتی که اولین بچش به دنیا میاد و برای اولین بار مادر میشه.   سه چیز-زن را به گریه میاندازد: -1-حرفی که جریحه دارش کند 2-از دست دادن کسی که دوستش داره 3-مرور کردن خاطره هایی که خوشحال کننده بوده براش و حالا از دستش داده سه چیز-که زن به آن احتیاج دارد: 1-آغوشی که از قلب و با محبت باشه 2-حرفی زیبا که انگیزه هاش را بالا ببره 3-وقتی داشته باشه برای استراحت و تجدید قوا سه چیز -زن را میکشد: 1-زنی بر او ارجحیت داشته باشد 2-داغون شدن آیند ه اش 3-رفتن پدر و مادر...
24 ارديبهشت 1392

پایان هفته 37 ام

سلام به پسر گلم. آرشا عزیزم. انشاالله که حالت خوبه. پسرم هفته 37ام هم تموم شد و فقط دو هفته مونده. عزیزم امروز قندم بالا بود ومن خیلی نگران تو هستم. عزیزم  هفته قبل آخرین سونو رو رفتیم و شما در هفته 36و یک روز وزنت2850 بود. خدا رو شکر وزنت خوبه. بابایی و من منتظرتیم که زوددددددددددد بیای تو بغلمون. امروز برات یک پسرک پولیشی خریدم عشقم. دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتت داریم. ...
22 ارديبهشت 1392

پایان هفته 36 ام

سلام به یکدونه پسرم . عزیزم امروز هفته 36 ام هم به یاری خدا تموم شد و مامی و بابائی هر دو منتظرتن و چقدر این انتظار سخته. برای خرید ساختمان شرکت درخواست وام کرده بودم که امروز چکش رو به من دادن و صبح به اتفاق فروشنده رفتیم اداره ثبت اسناد شماره 152 و شرکت رسما" به نام ما شد. نامه هاش آماده بود و خدا رو شکر کارامون زود تموم شد. عزیزم این روزها خیلی سنگین شدم. عین پنگوئن  راه میرم 5شنبه شب رفتیم خونه مامان گلی و کادو روز مادر رو بهشون دادیم. عزیزم سعی کن پسر خوبی باشی  و همونجا توی دل مامی  باش تا خوب رشد کنی و سر ساعت و وقتش به دنیا بیای. من و بابا علی عاشقتیم و منتظریم که بیای توی ب...
15 ارديبهشت 1392

روز مادر

سلام آرشا عزیزم . خوبی عشقم؟ امروز 35 هفته و 4 روزه توی دل مامی هستی. الانم داری تکون میخوری. من قربون تو پسر گلم برم. امروز روز مادر و روز زن . عزیزم بابایی گوشی خیلی خوشمل برام خریده . از طرف خودش و شما پسر گلم.بوسسس به مامان گلی و مامان میتی و مادربزرگم زنگ زدم روز مادر رو بهشون تبریک گفتم. خاله ها به من زنگ زدن روز مادر رو ویژه به من تبریک گفتن. سال دیگه روز مادر سه تایی هستیم و من یک کیک خوشمزه برای آرشا جونم و بابا علی جونش میپزم.   انشاالله که به حق خانم فاطمه زهرا تو بسلامتی بیای توی  بغلم و زندگی شاد و با آرامشی کنار هم داشته باشیم.   ...
11 ارديبهشت 1392

داستان کوتاه عشق

در روزگارهای قدیم جزیره ای دور افتاده بود که همه احساسات در آن زندگی می کردند شادی، غم، دانش عشق و باقی احساسات. روزی به همه آنها اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است. بنابراین هر یک شروع به تعمیر قایقهایشان کردند. اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند. زمانیکه دیگر چیزی از جزیره روی آب نمانده بود عشق تصمیم گرفت تا برای نجات خود از دیگران کمک بخواهد. در همین زمان او از ثروت با کشتی با شکوهش در حال گذشتن از آنجا بود کمک خواست. “ثروت، مرا هم با خود می بری؟” ثروت جواب داد: “نه نمی توانم، مفدار زیادی طلا و نقره در این قایق هست، من هیچ جایی برای تو ندارم.” عشق تصمیم گرفت از غر...
10 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آزی و نی نی می باشد