آرشا آرشا ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

آزی و نی نی

سالگرد ازدواج مامان آزی و بابا علی

سلام زندگی من. خوبی عزیزم؟ میدونم که پیش خدا جون و فرشته های مهربون خیلی حالت خوبه و بهت خوش میگذره.. عزیزم نوزدهم شهریور( روز یکشنبه) اولین سالگرد ازدواج بابایی و مامیت بود. انشاالله که سال  بعد تو در کنار ما باشی و شادی رو برای ما و زندگیمون بیاری عزیز مادر. من از صبح مشغول تدارک شام و نظافت خونه بودم. همه زنگ زدن تبریک گفتن( فقط خانواده مامان آزی ) میخواستن شب بیان خونه مون ولی چون بابای از ین کارا خوشش نمیادگفتم کسی نیاد. عزیزم بابایی هیچی برای من نخرید حتی یک شاخه گل. اصلا ناراحت نیستم با من قهر نکنه من کادو نخواستم. این روزها خیلی  دلگیرم. الان دارم اینا رو برات مینویسم داره بارون میاد و من خونه ه...
21 شهريور 1391

آرزوی بچگی مامان آزی

بچه که بودم آرزو داشتم ماه و ستاره های آسمون رو بردارم و تو اتاقم بذارم... بزرگتر که شدم فهمیدم آرزوهام خیلی رؤیایی و دست نیافتنیه ... ولی الان میبینم که ماه و ستاره های واقعی رو همون موقع تو خونمون داشتم ... پدرم ، مادرم ،  خواهرهام و برادرم ... وای زندگی .. ...
21 شهريور 1391

اسمهای نی نی من

سلام عزیزم خوبی؟ دلم برات تنگیده. دو روز تعطیل بودیم. من و بابایی هر دو تامون امتحان جهت اخذ پایه از نظام مهندسی ساختمان داریم. دعا کن هر دو قبول بشیم . بابایی خیلی میخونه و من خیلی کم. حوصله ندارم. عزیزم چند تا اسم برات انتخاب کردم اگه دخمل بودی: 1- اسم انتخابی بابایی ساینا 2- اسم انتخابی مامانی یوتاب اگه پسمل بودی بابایی هیچ نظری نداره اینها اسمای انتخابی من هستن 1- آریو برزن 2- اهورا 3-آئیل ( نام یک پرنده در زبان گیلکی می باشد) دوست دارم عزیز دوست داشتنی:-****************** ...
31 مرداد 1391

خیلی تنهام

عاقبت در یک شب از شبهای دور کودک من پا به دنیا مینهد آن زمان بر من خدای مهربان نام شور انگیز مادر مینهد آن زمان طفل قشنگم بی‌خیال در میان بسترش خوابیده است بوی او چون عطر پاک یاس ها در مشام جان من پیچیده است آن زمان دیگر وجودم مو به مو بسته با هستی طفلم میشود آن زمان در هر رگ من جای خون مهر او در تار و پودم میشود میفشارم پیکرش را در برم گویمش چشمان خود را باز کن همچو عشق پاک من جاوید باش در کنارم زندگی‌ آغاز کن میگشاید نور...
20 مرداد 1391

حرفهای آزی با نی نی

سلام عزیزم.خوبیییییی زندگی من ؟ امیدوارم که هر چه زودتر بیای پیش من و بابایی مهربون. وایییییییی اگه بدونی چقدر منتظریم که تو بیای توی دل مامانیییییی. عزیزم امروز 6امین روز ماه رمضونه . بابایی مهربون همه روزه اشو میگیره . هوا خیلی گرمه من نگرانشم که خدا ناکرده مریض نشه. عزیزم شب میخوایم بریم خونه مامان گلی برای افطار البته من که روزه نیستم. نفسم از مشهدبرات خرید کردم ولی فرصت نشد عکس بگیرم بذارم توی سایتت. دعا کن شرکت مامانی کارش رونق پیدا کنه که بتونیم یک خونه بزرگ بخریم و شما اونجا بدنیا بیای. انشاالله. عزیزم بابایی یک اسم جدید برات انتخاب کرده . دوست دارم زود بیای که همه  ما رو خوشحال کنی. دوست دارممممم. عاشقتمممم...
5 مرداد 1391

سالروز مراسم عقد بابایی و مامانی

سلام عزیزم . خوبی؟پیش خدا جون خوش میگذره که نمیای پیش مامانی و بابایی. عزیزم 26 خرداد سالروز مراسم عقد ما بود که ما امیدواریم سال دیگه باهم جشن بگیری م. هدیه بابایی به من این بود که سایت شرکت رو راه اندازی کرد عزیزم. خیلی دوست دارم بیای که زندگیمون رو زیبا کنی. عزیزم سه شنبه 6ام تیرماه من و خاله سمی ، خاله لیلی ، مامان میتی و مامان مادر میتی میخوایم بریم مشهد. ای کاش تو هم بودی تا با دختر خاله درثمین و پسرخاله عمران و پارسین حسابی شیطنت میکردین . البته شما به حرف مامانی گوش میدی عزیزممممممممممممم و نی نی خوبی هستی . عزیزم یک کادو خوشگل برات میخرم به نیت اینکه بسلامتی بیای تو بغل مامانی و بابایی.آمینننننننننننن. زندگی من ببخش برات...
4 تير 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آزی و نی نی می باشد