خدارو شکر - سونو 3ام
سلام عزیز دلم . خوبی؟ امروز روز مهمیهههههههههه برای من .چون میریم سونو و میبینمت وجنسیت شما رو فهمیدم .
عزیزم صبح ساعت 8 بیدار شدم. بعد خودن صبحونه اماده شدیم و رفتیم شرکت. تا ساعت 2 شرکت بودیم.
نهارفتیم خونه مامان میتی. ساعت 3و نیم اومدیم خونه . طرفای ساعت 4:20 بود که بابا زنگ زد که آماده شم باهم بریم سون
چون ساعت 5 وقت سونو داشتیم. درست ساعت 5 سونوگرافی بودیم . ولیش عزیزم تا نوبت ما شد ساعت 7 غروب بود. من و بابائی دو تائی رفتیم توی اتاق و بابائی هم شما رو دید و هم صدای قلب مهربونت رو شنید. خیلی لحظه های زیبائی بود عزیز دلم.
خدا رو شکر همه چیز خوب بود و شما کلی شیطونی می کردید. بالاخره دکتر بعد از کلی اینور اونور کردن و با توجه کافی گفت شما پسملیییییییی هستین. عزیزم خیلی من و بابائی خوشحال شدیم. هیچ وقت فکر نمی کردم پدرت دلش اینقدر پسر بخواد واقعا " که تا الان اینقدر خوشحال ندیده بودمش عزیزم.
دیگه باید در فکر خرید برای شما باشم. کلی باید اتاقت رو تغییر بدم زندگی مامانیییییییییییی.بالاخره وقت خرید هم شد.
دوست دارم هوارتا