آرشا آرشا ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

آزی و نی نی

اولین صحبتهای آزی و نی نی

1390/12/23 12:52
نویسنده : مامان نی نی
495 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نی نی گلم. پیش خدا جون خوش میگذره. کی میای پیش مامانی و بابایی. نمیدونم دخملی یا پسملی. قلبولی چون مال منی ماهی عزیزم.ماچماچ ماچماچماچامروز که شروع کردم به نوشتن وبلاگ روز سه شنبه است. مامانی 3 شنبه بدنیا اومده، در ضمن نزدیک عیده قلب من. امشب 4 شنبه سوریه . بابایی زیاد از اینجور چیزا خوشش نمیاد ولی من عاشق این رسمو رسومم. بعد ا" همه رو برات توضیح میدم.ماچامروز صبح رفتم برای  سفره هفت سینون روبان وشمع خریدم. انشاا... سال بعد توی بغل منی با هم میریم خرید. هورااااااااااااااااا. مامانی من یه کفش خوشمل برات خریدم. که خیلی نازه دیدمش دلم غش رفت گفتم بخرم و خریدم. چند وقت پیش که با خاله لیلی رفته بودیم بیرون یک لباس خومس برات خریده بودم. البته بابایی از هیچکدو مشون خبر نداره  چون کلا"  با خرید کردنم مخالفه . ولی من عاشق این بابایی هستم. قلبدیروز رفتم موهامو رنگ کردم. بابایی از رنگم خوشش نیومد .میخواست با من قهر کنه ولی نمیدونم چرا کوتاه اومد. وای زیاد حرف زدم. عزیزم دوست دارم زود بیا تو دلم. باشه بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

sam sam
5 خرداد 93 18:54
سلام مامان ازی جون.با اجازت کمی از خاطرات پسر قشنگتو خوندم.البته چون نوشته بودی از رشتی بیشتر جذب شدم به وبت.چون منم اهل رشتماما بعضی جاهاش خیلی ناراحت شدم.این ک بعضی جاها از ناراحتی هات از بابایی ارشا گفتی فک نمیکنی در اینده ارشا دیدش ب باباش عوض میشه وقتی اینارو میخونه؟نمیدونم شاید این نظر منه فقط.... انشاله همیشه در کنار گل پسرتون شاد باشید و لبتون خندون
مامان نی نی
پاسخ
سلام دوست عزیزم. ممنوم که نظرت رو گفتی. من یک زنم . یک مادرم . پسرم باید بفهمه من چه عذابی کشیدم. هم پدرش رو میشناسه هم براش عبرت میشه ازدختر مردم مثل یک گل نگهداری کردم. من دارم میسوزم و اجازه نمیدم پسرم کسی رو بسوزونهههههههههههههههههههه.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آزی و نی نی می باشد