آرشا آرشا ، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

آزی و نی نی

پسرک در طیفم

پسرم بی قراریهایت را به آب بسپار اینجا دستی برای آرامش تو رو به آسمان است چشمانی برای شنیدن صدای تو گریان است. ...
12 خرداد 1395

آرشیدا خانم از هفت ماهگی تا یکسالگی

سلام خانوم کوچولو. عسل خانمممم. مهربون. خداوند تو فرشته کوچولو رو برای مرهم دردهایم به من داد. تو را به من بخشید که حداقل وقتی به سفر معنویم رفتم تو مانند یک کوه پشت برادرت باشی و ازش مواظبت کنی. دخترکم نه ماه بیست روزگیت بود که اولین دندونت را در اومد. راستی گلم تو اولین عید رو در کنار مابودی ولی با توجه به مشکلاتی که بوجود اومد ما سفره هفت سین نزاشتیم. نهم فروردین خونه خاله سمیه برات جشن دندونی گرفتیم . خیلی خوش گذشت کلی کادو گرفتی. خوشبختانه الان دالی بازی میکنی و خیلیم خوشت میاد از این بازی. دخترکم هر روز که بزرگتر میشی من خدا رو شکر میکنم که تو سالمی. آرزو دارم که ارشا ی چیزی میخواد با دستش نش...
12 خرداد 1395

آرشا ی من قلب من تولدت مبارک.

سلام به پسر عزیزم. آرشا خوشگلم دوستت دارم از بیست و سه ماهگی تمام روزهایی که باید مثل همه بچه های هم سن خودت در پارک ها میگذراندی در کلاسهای کادرمانی و گفتار گذراندی. عزیزم روز مادر شد و تو هنوز نمیتوانی مرا صدا بزنی و من در حسرت شنیدن صدای تو چشمانم گریان و دستهایم رو به آسمان است. دوستت دارم قلب تپنده من ...
12 خرداد 1395

آرشیدا از تولد تا 7 ماهگی

سلام عزیزان گلم. آرشا و آرشیدا  خوشگلم. آرشیدا گلم امروز که دارم برات مینویسم هفت ماه و هشت روز ه ات. عزیزم امیدوارم از دست من ناراحت نشی.  از روزی که از بیماری آرشا همش دلم آشوب و اصلا تمرکز و حوصله نوشتن ندارم. آرشیدا گلم خدا رو شکر تا روز زایمان مامان رو اذیت نکردی و روز سیزده خردادروز جهارشنبه مصادف بود با  تولد امام زمان (ع) در بیمارستان قایم توسط خانم دکتر دادرس مهربون بدنیا اومدی. کلا دختر ، کم دردسری بودی. بند نافت روز دهم بدنیا اومدنت افتاد. رفتیم ازمایش تیرویید دادیم ی کوچولوگریه کردی. آرشا جونم پنج خرداد درست روز تولدت کلاس گفتار داشتی که کلی گریه کردی.  ی کیک کوچولو خریدیم  ولی برای هر دو تا ت...
21 دی 1394

هفته 33

سلام به عزیزان از جان شیرینترم. پسرکم آرشا و دختر عزیزم الان که دارم این مطلب رو مینویسم روز یکشنبه 94/2/6 هوای  بهاری زیبایی است ولی قلبم درد میکندو غمگین ترین دوران زندگیم را می گذرانم. منتظر معجزه الهی هستم عزیزانم سال 94 هم فرار رسید. دخترکم ازت معذرت میخوام که نتوانستم برایت هفته به هفته رشدت را بنویسم. بسیار مشغله کاری داشتم. دو بار رفتیم سونو و زیبا روی من همه چیزش اوکی بود که سونو هات رو اسکن کردم. عزیزای شیرینتر از جانم دید و بازدید عید رفتیم و قلب من همش خون بود.آرشا هر جا میرفتیم شیطنت خاصی داشت. هر کس مخصوصا خانواده بابات یک چیزی میگفتن. عروسی خاله درناز 8 فروردین بود. اصلا خوش نگذشت چون آرشای من همش گریان ...
6 ارديبهشت 1394

نی نی دوم اومده خوش اومده

سلام به عزیزان از جان شیرینترم پسرکم آرشا و دخی طلا مامان مطالب رو دارم از اولین روزی که بی بی چک مثبت شد تا روزی که جنسیت نی نی مشخص شد رو باهم مینویسم. با شروع پاییز سال نودو سه احساس ضعف شدید میکردم و همش خسته بودم. یک حسی به من میگفت که باردارم. درست روز 13 مهر ماه که عید سعید قربان بود بی بی چک گذاشتم و جواب مثبت شد. ولی چون از زمان پریود سه روز جلوتر بود به کسی چیزی نگفتم .به باباتون گفتم یک بی بی چک بخره گفت چیه بازم فکر بیخود میکنی. مثل همیشه به من توجه نکرد ولی بی بی چک رو خرید. روز 15 مهر ماه مثبت شد که من براش اس زدم که دیدی من درست میگم. البته قبل ازاینکه بی بی چک اول رو بزارم بهش گفته بودم که منو مسخره کرده بود.. بالاخر...
27 دی 1393

ماهگرد 16-17-18-19 ام نفسم آرشا

سلام به دردانه ترین پسر روی زمین آرشا عزیزم. پسرکم پیشت شرمنده شدم از اینکه اینقدر دیر وبلاگت رو به روز میکنم. عشقم روزهای خوب و شیرین و سختی رو پشت سر گذاشتیم. شانزده ماهگیت یعنی اوج فضولی پسرک. همش جلوی یخچال داشتی با آبریز یخچال بازی میکردی . تا متوجه میشدم زندگیمون خیس آب بود . دایم در حال گم کردن پستونکتی. خوشبختانه غذا خوب میخوری . ولی دادن قطره آهن بهت مکافاتیههههههههههههه   عزیزم توی ماه هفدهم که  شروعش با ماه محرم بود من و تو وبابایی به شدت سرماخوردیم که برای من از همتون شدیدتر بود. شبی که طب کرده بودی و دماغت گرفته بود تا صبح نخوابیدی. الهی من بمیرم ناراحتی تو رو نبینم. حالت که خوب شد من و تو خاله س...
27 دی 1393

ماهگرد 13ام.14ام.15ام

سلام به قلپ و نفس بالنده و پسرک زیبا رویم آرشا عزیزتر ازجانم پسرکم ماه سیزدمممممممممممممم یعنی برابر بود با قدمهای زیبایت که بر میداشتی و میومدی بغلم. دومین ماه رمضون هم اومد و بابایی روزه هاشو گرفت. پسر ک خوشگل منم هر روز افطاری میخورد و من حال می کردم با هات. از انجا که عاشق ماکرو فر هستی همیشه صدای استارتشو که میشنوی خودشو میرسونی وقت سحر یک تکونی میخوردی که صدای آشنا شنیدی ولی نمیتونستی از خواب شیرینت بزنیییییییییی. بوسسسسسسسسس آرشا جونم ما نوزده تیر اومدیم خونه جدیدمون و بماند که چقدر من حرص خوردم تا پولش جور شد. اون روز تولد عمران هم بود. خاله براش کیک خریده بود و نهار که ما خونه مامان میتی بودیم خاله یک جشن کوچولو براش گرف...
19 شهريور 1393

آرشا من دواز ده ماهه شد

سلام گل پسرم. ماه دوازده ام با یک موضوع جالب و دردناک برای من شروع شد. خاله سمی از نگه داشتنن استعفا داد و من مجبور شدم روز 8 اردیبهشت تو رو بزارم مهد که اگر کسی ازم بپرسه بدترین روز زندگیت کی بود میگم 8 اردیبهشت 93. واقععا قلبم درد گرفت. وقتی اومدم دنبالت کلی گریه کرده بودی چشمات باز نمشد تا خونه اصلا به من نگاه نکردی. رسیدیم خونه کلی نازت رو کشیدم که با من آشتی کردی . البته فقط سه رو زگذاشتمت. روز سوم دیگه انجا شیر نخوردی . خاله سمی دوباره قبول کرد شما رو نگه داره که تا آخر ماه باز استعفا داد. قراره ففعلا پیش مامان متی بمونی . عزیزم دایی محمد رفتن حج عمره. برای شما  دو دست لباس سوغاتی آوردن برای بابا یک شلوار برای من...
12 خرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آزی و نی نی می باشد